۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

بازی !

خیلی وقت است که بازی نکرده ام. شاید از وقتی که یاد گرفته ام بزرگ باشم ، به اندازه گرفتاریهایم. شاید از این بازی نکردن هایم ناراضی باشم، ولی از اینکه بهترین  هم بازی نوجوانی ام را همیشه در کنارم داشته ام بسیار خوشحالم. و حالا این هم بازی مرا به بازیی دعوت کرده است که رنگ و بویی دارد از کودکی و نوجوانی و مرا یاد گوشواره های گیلاسی می اندازد که همیشه اول از گوشهایم آویخته می شد و بعد با لذت خورده میشد!   


1- اگر ماهی از سال بودم:
مهر! وقتی کم کم باد پاییزی رو احساس می کردم. فصل رنگ رنگ! فصلی که پر از سوژه های شاعرانه است. ( راستش را بخواهید هنوز نمی دانم کدام فصل پاییز اینجا پاییزترین است. امسال که تجربه کنم، حتما خواهم گفت.)  

2- اگر یک روز هفته بودم:
در حال حاضر شنبه ها را خیلی دوست دارم چون هم خودش تعطیل است و هم روز قبل از تعطیل است.

3- اگر یک عدد بودم:
هفت! من هم راستش را بخواهید دلیلی برایش ندارم ولی تا یادم می آید اعداد شانسم را هفت یا مضارب آن انتخاب کرده ام.

4- اگر جهت بودم:
شمال! و این معنیش این نیست که در جهت دلخواه حرکت کرده باشم که در این صورت سر از نیمکره جنوبی در نیاورده بودم.

5-  اگر همراه بودم:
همیشگی! اعتقادی به دوستیهای نیم بند ندارم و باور به همراهی تا پایان راه دارم حتی اگر دوستانی که همراهیشان میکنم انگشت شمار باشند و گاهی لازم به حفظ فاصله برای تداوم باشد!
  
6- اگر نوشیدنی بودم:
آب! و هیچ چیزی جای آب را برایم نمی گیرد . یاد چشمه ای نزدیک زنجان افتادم و روز هایی که بعد از ساعات کاری با نوید برای آب خوردن از آن چشمه نیم ساعت رانندگی می کردیم.

7- اگر گناه بودم:
اولین عاشقی! اگرعاشقی را گناه بدانیم، اولینش خوشمزه ترینش خواهد بود.

8-اگر درخت بودم:
دوست داشتم، یک درخت تنها با سایه ای گسترده تو یک دشت بزرگ بودم. از آنهایی که در سفر های تابستانی دنبالشان می گشتیم و برای پیدا کردنشون بارها ترمز می کردیم. همیشه وسواس خاصی برای پیدا کردن محل صبحانمون داشتیم. اگر من آن درخت تنها بودم و همه مسافرها زیر سایه من سفره صبحانه و ناهارشون را باز می کردند، کلی قصه شنیده داشتم که در تنهاییهایم به آنها فکر کنم.

9- اگر میوه بودم:
سیب! تنها میوه ای که واقعا  میوه است. و برایش حاضر هستم از هر بهشت و آسمانی هم پایین بیایم.

10- اگر گل بودم:
 رز با ساقه بلند! این را تمام دوستان نزدیکم می دانند و راستش را بخواهید الان بیشتر از گذشته های دور رز با ساقه بلند را دوست دارم، آن هم به خاطر خاطره هایم!

11- اگر آب و هوا بودم:
بارانی نه همیشه!  برفی نه همیشه! گرما هرگز!  

12- اگر رنگ بودم:
رنگ زرد را دوست دارم. از آن زرد هایی که نزدیک غروب خورشید از پنجره می آید و روی دیوار اتاق می نشیند.

13- اگر پرنده بودم:
گنجشک! گنجشکک اشی مشی! گنجشک برای من یعنی کوچه های کودکی! ولی گنجشک های کوچه امان با کودکی های من رفتند.

14- اگر صدا بودم:
صدای موسیقی همسایه پایینی، عصرها موقع غروب! گاهی گیتار گاهی کیبورد! البته ستار را هم خوب زد. تاری که اولین بار دیده بود. این صدا برایم قصه تنهاییهای او را می گوید. کسی که هنوز هم دوست دارد عاشق باشد. هنوز هم با خجالت یک نوجوان ماجرای آشنایی با دوست دختر جدیدش را برایم تعریف می کند. کسی که اگر در شهر من متولد شده بود پیرمرد خطاب میشد.
   
15- اگر فعل بودم:
فعل دیدن! دلتنگ دیدار دوستانم هستم.

16- اگر ساز بودم:
چنگ! هم اسمش را دوست دارم هم صدایش را!

17- اگر کتاب بودم:
کوری! خیلی لمسش کردم. هر چند جاهایی از کتاب چندشم هم آمد.

18- اگر شعر بودم:
در ازل پرتو عشقش ز تجلی دم زد
عشق پیداشدو آتش به همه عالم زد

10- اگر طبیعت بودم:
کوه! همیشه باید راهی برای رفتن داشته باشم. آن هم نه صاف و هموار!

11- اگر حس بودم:
حس بغل شدن و بغل کردن عزیزترین های زندگی ، وقتی دور می شوی و یا بعد مدتها می بینیشان.

4 گفته های شما:

همسر گفت...

اگه امروز زودتر میامدی صدای همنوازیمان را می تونستی بشنوی وهمنوازی گیتار و کیبورد که توانست به همسایه روحیه بده و اینکه این همسایه دوست داشتنی قصد ازدواج با یک خانم ایرانی و تقریبا همسن وسال را کرد (جهت اطلاع همکاری و اقدام لازم)

Lily گفت...

همسر جان ببین همسر داری ما تو این بلاد کفر چه کرده! بهش می گفتی همه خانم های ایرانی که مثل ...

پروانه دلاور گفت...

بیا منو بخون

پروانه دلاور گفت...

تو هم لینک شدی عزیز