۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

یادم باشد عشق را!

یادت هست بهانه هایمان چقدر کوچک بود و نشانه هایمان چقدر آسمانی! باران که می آمد یعنی من وتو! باران که می آمد یعنی فاصله ای کوتاه شده از جنس نفس های من وتو! باران که می آمد یعنی نوش نوش عشق چشیده بودم از هر چه زندگی!
و باران که نمی آمد یعنی من یادم رفته بود تشنه ام یادم رفته بود کجای زندگی ایستاده ام و شاید یادم رفته بود زنده ام.
آرزو هایم کوچک بود. آرزو هایی که می شد به دست باد سپرد تا لابه لای موهایم بپیچاند آرزو هایی که می شد به آرامش غروب سپرد تا درچشم هایم جاری سازد. آرزو هایی که گره می خورد به آسمان و دریا وخاک!
مردمان کوچکی که مرا بزرگ می دیدند گاهی به آرزو های کوچکم می خندیدند. ولی من کوتاه نیامدم ازآسمان بلندی که برایم نشانه ای از جنس باران می فرستاد، تا یادم باشدعشق را!
و کوتاه نخواهم آمد.

یازدهم دی ماه هشتادو نه

7 گفته های شما:

ناشناس گفت...

دلبسته به سکه های قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم
ای دوست ،رویای بزرگتر شدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم......

ناشناس گفت...

دلبسته به سکه های قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم
ای دوست ،رویای بزرگتر شدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم......

ناشناس گفت...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
\ \ \ \ \ \ \ \ \ \

\ \ \ \ \ \ \ \ \ \

\ \ \ \ \ \ \ \ \ \

\ \ \ \ \ \ \ \ \ \

\ \ \ \ \ \ \ \ \ \

دوست ....
اندکی بر زیر این باران بمان
ابر ها را بوسیده ام
تا
بوسه بارانت کنند....

ناشناس گفت...

روی این پله های سنگی خیس نشسته ام

و به تو فکر می کنم

..........

..................

...........و

هر نم باران که میاید
بوی ترا دارد
ومن فکر می کنم
لبریز تو خواهم شد
اگر باران
خیس وخیسم کند

نسترن وثوقی گفت...

خوبه که هنوز به معجزه ی باران ایمان داری عزیزم...
اینجا خیلی وقته دیگه بارون نمی یاد ولی هر وقت بارون می زنه یاد تو وچادرهای خیس غمگین مون می افتم لیلا... چقدر دوری چقدر دستم بهت نمی رسه...
این ناشناس کیه؟ دارم دیگه غیرتی می شما!

جعفری گفت...

نسترن من هم دارم غیرتی میشم

رضا جاریانی گفت...

سلام!رضا هستم! جاریانی!یادته؟
ببین،مهم نیست!مهم اینه که با خودت بی حساب باشی!به نظر کسی اهمیت نده! اگه جیگر داشت اسمشو میگفت!