۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

بازی چی دوست داری

پنجمین فصل تمام سالها من رو به یک بازی دعوت کرده یک بازی که تو ایستگاه اولش یه دستور توقف داره که روش نوشته "به کجا چنین شتابان" .تو ایستگاه دومش از تو راجع به آدمی می پرسن که سالهاست با خودت همه جا می بریش و یادت رفته از دوست داشتنی هاش ازش بپرسی.تو ایستگاه سوم از تو می خوان که به اون آدم گوش کنی وآرزوهاشو بشنوی.تو ایستگاه چهارم تو می مونی با کلی افکار درهم برهم که حالا باید برای اون آدم چه کار کنی.
این هم بازی دوست داشتنی چی دوست داری:

دوست داشتم می تونستم برای نادانی آدمها (بعضی هاشون)کاری بکنم. یا لااقل وادارشون کنم کمی هم فکر کنن.همیشه فکر می کنم خیلی ها به دلیل نا دانی شون خیلی آزار می بینن و خیلی هارو هم آزار میدن.

دوست دارم بتونم زیباترین و بکرترین جاهای دنیارو ببینم.

دوست دارم تو یه سرزمین زیبا و سرسبز تو یه شهر زیبا با خیابونای پر درخت بدون ماشین زندگی کنم و عصرها بعد یه روز کاری بتونم تو خیابوناش قدم بزنم بدوم یا حتی دوچرخه سواری کنم.

دوست دارم تو یه شرکت بزرگ که خودم هم سهامدارش باشم کار کنم. جایی که می شه هم کارکرد هم لذت برد.(راستی کسی گوگل آشنا نداره؟)

دوست دارم یه خونه رو به یه کوه پر درخت تو یه جای دور داشته باشم که اتاق رو به کوهش پیانو داشته باشه و من در حال نواختن اون باشم.

دوست دارم وقتی من غذا می خورم هیچ بچه ای حسرت غذا نداشته باشه.

دوست دارم این دوستان هم "
دلم به مهربانی ایام خونین بود"؛" راز سر به مهر"؛"بوی کاغذ
"
چخماق ها کنار فتیله بی طاقتند"و "راز نو" اگر دوست داشته باشن تو این بازی شرکت کنن.

3 گفته های شما:

MHMD Moeini گفت...

سلام و یک دنیا ممنون ... در اولین فرصت

ناشناس گفت...

سلام
قبل از همه چیز میخوام روز تولدتونو تبریک بگم و امیدوارم سالیان سال شاد وخرم و سرذوق ببینمتان ودر اطاقی که فرقی نمی کنه رو به کوه یا پشت به کوه باشد ببینم که مشغول نواختن پیانویی هستید که ملودی آن ببرد شمارا به خیابانهای بدون ماشین که بتوانید موهایتان را به دست باد بسپارید تا به صدای ادمهای دانا ارام شوید چه ارزوهای پاک و ممکنی!
ولی باورکنید ارزوهای ما گاه به دست دوستانمان برآورده میشود خدا که جای خود دارد.کافیست خودمان بخواهیم.
14/2/87

ناشناس گفت...

سلام
قبل از همه چیز میخوام روز تولدتونو تبریک بگم و امیدوارم سالیان سال شاد وخرم و سرذوق ببینمتان ودر اطاقی که فرقی نمی کنه رو به کوه یا پشت به کوه باشد ببینم که مشغول نواختن پیانویی هستید که ملودی آن ببرد شمارا به خیابانهای بدون ماشین که بتوانید موهایتان را به دست باد بسپارید تا به صدای ادمهای دانا ارام شوید چه ارزوهای پاک و ممکنی!
ولی باورکنید ارزوهای ما گاه به دست دوستانمان برآورده میشود خدا که جای خود دارد.کافیست خودمان بخواهیم.