دستهایم را بو میکنم هنوزهم عطر سالهای دور را می شنوم گره گره خاطره باز می شود پیش چشمهایم. دستهای گره خورده، چشمهای به تما شا نشسته و دلشوره ای از جنس دریا که ما را به آسمان می رساند، جایی که قرار است زمان بایستد به تماشای اعتراف عاشقانه امان. تو می گویی من می نوشم من می گویم تو می شنوی زمزمه زمزمه زمزمه....
لیلا... امروز که باهات حرف زدم، دل تنگی همه ی وجودمو گرفته... یادته پارسال توی برف رفتیم گاوازنگ پیاده روی؟ امروز حتا از اون روز هم بی قرار ترم لیلا... دقیقن 27 آذرماه بود که ساعت ها توی برف گاوازنگ راه رفتیم و درد دل کردیم...
پاسخحذفلیلا... امروز که باهات حرف زدم، دل تنگی همه ی وجودمو گرفته... یادته پارسال توی برف رفتیم گاوازنگ پیاده روی؟ امروز حتا از اون روز هم بی قرار ترم لیلا... دقیقن 27 آذرماه بود که ساعت ها توی برف گاوازنگ راه رفتیم و درد دل کردیم...
پاسخحذفلیلا... امروز که باهات حرف زدم، دل تنگی همه ی وجودمو گرفته... یادته پارسال توی برف رفتیم گاوازنگ پیاده روی؟ امروز حتا از اون روز هم بی قرار ترم لیلا... دقیقن 27 آذرماه بود که ساعت ها توی برف گاوازنگ راه رفتیم و درد دل کردیم...
پاسخحذفمن که فقط گوش میدم عزیزم
پاسخحذفسلام
پاسخحذفجه خوب می نویسی با لحن و فضای صمیمی.یاد نامه های دوره ی دانشجویت می افتم.
یادشان به خیر.
با احترام
سلام
پاسخحذفبارها خواستم ارتباط برقرار كنم مام شايد به خاطر برخي از لحظه هاي خاكستري در گذشته نخواستم . شايد فكر مي كردم براتون مهم نيست . بهر حال به خاطر وبلاگ قشنگتون تبريك و اينكه به خاطر روزهاي يكم قهوه اي رنگي كه پيش اومد معذرت . شايد من بچه گي كردم . در جواب متن سرشار از خاطره شما كه من ياد دلتنگي هاي دوست داشتني ام ميندازه پاسخي به جز سياهه پايين ندارم . موفق باشي خداحافظ .
قلبم لق شده ديگر سر جايش بند نمي شود . بايد بروم دكتر و از جا درش بياورم . افسوس مي خورم كه چرا از ابتدا معمار ماهرتري برايش انتخاب نكرده بودم ؟ كه در پس لرزه هاي عاطفي ام خانه خراب نشوم .
هميشه بايد به اين فكر مي كردم كه يك روز خانه خراب تو مي شوم . يك شب آويز درب دلت مي شوم . مي روم سر جاده و يك ماشين دربست به مقصد دل تو مي گيرم . در غلظت اين روز ها غوطه ور شده ام . دودي و سر به زير . در عطر تو ... .
مي دانستم كه يك روز قُرقچي چشمان تو مي شوم . بايد قبل تر از اينها به فكر قند و شكر زندگي مي گشتم . و به قهوه فكر نمي كردم .
سلام به خاطر مبلاگ قشنگت تبريك و به خاطر سوتفاهم هايي كه يه روزي يه جايي بين ماه پيش اومد معذرت . هر جاي دلتنگي هات كه ايستادي موفق باشي با قلبي بزرگ .
پاسخحذفدر مقبل متن زيبايي كه من ياد خودم ميندازه جوابي به جز اين ندارم .
قلبم لق شده ديگر سر جايش بند نمي شود . بايد بروم دكتر و از جا درش بياورم . افسوس مي خورم كه چرا از ابتدا معمار ماهرتري برايش انتخاب نكرده بودم ؟ كه در پس لرزه هاي عاطفي ام خانه خراب نشوم .
هميشه بايد به اين فكر مي كردم كه يك روز خانه خراب تو مي شوم . يك شب آويز درب دلت مي شوم . مي روم سر جاده و يك ماشين دربست به مقصد دل تو مي گيرم . در غلظت اين روز ها غوطه ور شده ام . دودي و سر به زير . در عطر تو ... .
مي دانستم كه يك روز قُرقچي چشمان تو مي شوم . بايد قبل تر از اينها به فكر قند و شكر زندگي مي گشتم . و به قهوه فكر نمي كردم .
سلام دوست عزیز سولماز!
پاسخحذفروی نامتان درقسمت نظرات کلیک کردم تا شاید اگر وبلاگ یا آدرسی دارید مطمئن بشوم که شما کدام دوست قدیمی هستید. اعتقادی به رابطه های قهوه ای ندارم و هر آنچه از رابطه های گسسته گذشته به یاد دارم نفهمیدن منطق و دلیل طرف مقابلم بوده است. باوردارم که رابطه های نیم بندنمی توانند دوستی پایدار ایجاد کنند. هرگز نتوانسته ام کسی را که نمی فهمم مدت زیادی بشنوم ولی هرگز از کسی چیزی به دل نگرفته ام. رابطه اگر نیست یعنی دو نفر همدیگر را دیگر نمی فهمنند . هرگز دوست نداشته ام دوستان سابقم از من دل چرکین باشند از طرفی حاضر نبوده ام برای نگه داشتن رابطه های نیم بند ارزشها یم را فدا کنم. دوست عزیز از آنجایی که مطمئن نیستم کدام دوست قدیمی هستید اگر فکر می کنید رابطه دوستی گذشته هنوز هم می تواند برقرار باشد باید خودمانی تر بگویم من مخلص همه دوستان هستم.
نسترن جان من همیشه پیش حافظه ات کم آوردم. چقدر دلم برای راه رفتن و حرف زدن و وقت کم آوردن برای حرفامونتنگ شده
پاسخحذفنوید جان!
پاسخحذفولی من نوش می کنم
هادی عزیز!
پاسخحذفیاد تمام دوست داشتنی ها به خیر!
سلام دوست عزیز و کلی حرف های شاعرانه
طفلک من کامنت های من منتشر نمیشه!!!!!!
پاسخحذفآقای جعفری بزرگوار من تمام کامنت هایی که به نام زیبای شما مزین بودن منتشر کردم و همچنان ارادتمندم
پاسخحذف